گفت POP مُرد. گفتم خدایش بیامرزد. گفت موسیقی POP را می گویم. خوب نفروخت آلبوم ها. البته «آمارهای رسمی حاکی از آن است که آلبوم های چهره های پرطرفدار و  به اصطلاح ستاره با صعودی قابل توجه از لحاظ کیفیت و کمیت، تولید و در بازار رسمی کشور منتشر شدند.»

این جا نویسنده می پرد وسط و می نویسد طبق نظر منطقیون یکی از انواع مهم تفکر در حوزه ی تصورات، تقسیم است که بیشترین نقش را در شناخت انواع حقایق ایفا می کند. اهمیت تقسیم آنگاه به خوبی درک می شود که ببینیم تقسیم در همه ی عرصه ها و شئون زندگی انسان ها حضور دارد. روش ثنایی روشی بسیار مهم در تقسیم مفاهیم کلی است. در این روش، برای تقسیم یک مفهوم کلی، یکی از اقسام آن در نظر گرفته، سپس مفهوم کلی را به آن قسم و هر آنچه غیر آن است تقسیم می کنند. این روش را از آن جهت ثنایی می گویند که همواره برای مقسم، تنها دو قسم ارائه می شود. بعد شمایی که خواننده مطلب باشی می گویی خب منظور؟ نویسنده می گوید مجددا طبق نظر منطقیون منطق ابزاری علمی است که به کارگیری آن، ذهن انسان را از خطای در تفکر باز می دارد. بعد نویسنده مطلب بعد از کلی تفکر در حوزه ی مفاهیم کلی و ارتباط آن با جمله خبری فوق به این نتیجه می رسد که آمارها به دو دسته ی رسمی و غیر رسمی تقسیم می شوند.

اما من 1باره بی خیال همه ی این تقسیم بندی ها می شوم و می گویم آمارها دو دسته اند: حقیقی و غیر حقیقی. و همه ی آمارها غیرحقیقی اند مگر این ها:

اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا اااااا

چوب خط هایی که زندانی ها روی دیوار سلول بالا می اندازند تا حساب حبس از دست شان در نرود. چند روز… چند هفته… چند ماه… چند سال… دیگر باید بپوسند آن تو. پس شما خواننده ی محترم بی زحمت خودتان یک «غیرحقیقی» جای «رسمی»  در جمله خبری سطر دوم اضافه کنید. ثانیا بر اساس همین تقسیم بندی یعنی تقسیم بندی ثنایی و همان طور که خودتان هم در همان جمله خبری متذکر شدید بازارها هم دو قسم اند. رسمی و غیر رسمی. بازارهای رسمی را که خودتان فرمودید. اما بازاهای غیر رسمی یا همان زیر میزی تا جایی که بنده اطلاع دارم داغ تر از بازار رسمی است. کل یوم بی خیال آمار ها و بازار های رسمی!

می گویم اما راستی POP  مرد یا خود کشی کرد؟ این آخری ها توی کما رفته بود. می گوید مرد. توی این وضعیت که مردم وقت و حال سر خاراندن ندارند توقع داری که بی خیال همه چیز، دراز بکشد، پا روی پا بیاندازد، آب پرتقال هورت بکشد و موسیقی گوش کند؟ می گویم  POP JOHN PAUL II را می گویم. رهبر کاتولیک ها. وقتی رفت حرف پشت سرش زیاد بود. آخر شنیده ام توی بیمارستان های این خارجی ها یک چیزی هست به نام مرگ اختیاری. یک فرمی را پر می کنند و پیش از این که خبر مرگ شان برسد خودشان خبر مرگ شان می روند. انگار او هم… می گوید پای ما را به بحث های سیاسی باز نکن. خوار و مادر تر از این سیاست خودش است. اصلا  به من و تو چه؟ دین ش است. اعتقادش است. دین هم یک چیز شخصی است. چرا وارد حریم خصوصی مردم می شوی. تازه اسم ما توی Black List است. یک چیزی بگوییم می کنندمان توی «گه ریزک» چوب می کنند توی… توی آستینمان!

نویسنده تذکر می دهد که هُشما! ( صیغه ی مثنی همان هُش) با شما دو تا «می گویم» و «می گوید» هستم. اولا مراقب حرف زدن تان باشید. صاحاب وبلاگ همین جوری خودش آدم  زاویه داری است.  سر حرف باز می شود یک دفعه دیدی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی محترم فردا روز به جای این ها در صفحه ی اول وبلاگ زد:

Dear Customer! The page you requested is blocked under Filtering

دوما بر اساس حرف های خودتان می توان نتیجه گرفت که رهبری یک امر سیاسی- الهی است. و همچنین دین دارای دو بعد فردی و اجتماعی است. پس به خواننده توصیه می کند که در صورت مشکوک بودن به نتیجه ی حاصله یک بار دیگر مقدمه یعنی حدودن ده یازده سطر بالاتر را با دقت بخواند!

می گوید هـــــــــــی… حرف از POP  و مرگ و دین و این ها شد مگر می شود یادی از مرحومـ]ـه[ Michael Jackson نکرد؟ پدر موسیقیPOP of POP .POP. بنده خدا خیلی سختی کشید. خیلی… یک بار برداشت. یک بار کاشت. آخر هم ما نفهمیدیم بی چاره مرد بود یا زن؟ سفید بود یا سیاه؟ شادی روحش فاتحة مع الصلوات بلــــــــند… گفتم مگر مُسلم بود که برایش فاتحه بفرستیم؟ گفت مسلم… شیعه… تازه کجایش را دیدی؟ جزو «السابقون السابقون» بود. «اولئک المقربون». اصلن وجود هم چه آدمی برهان علیت بود. می گفتند آدم نیست. فرشته است. همان میکائیل خودمان. رفیق گرمابه و جلیس کجاوه ی اسرافیل و عزرائیل. نویسنده «میکائیل» را در گوگل جست و جو می کند و بعد روی اولین نتیجه کلیک می کند و وارد دانشنامه ویکیپدیا می شود و نتیجه را بی کم و کاست از «windows internet explorer» به «»Microsoft Word کپی می کند: «میکائیل (به عبری:מיכאל) نام فرشته ی بلند مرتبتی است که در ادیان ابراهیمی و اسلام از آن سخن به میان آمده است.»

من 2باره بی خیال  همه ی این بازی ها می شوم و می گویم POP به کما رفت! POP مرد! POP خودکشی کرد! راست می گویی اصلن ما را چه به POP؟ ما همان «من مسلمانم، قبله ام یک گل سرخ، جانمازم چشمه، مهرم نور، دشت سجاده من، من وضو باتپش پنجره ها می گیرم، در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف، سنگ از پشت نمازم پیداست، همه ذرات نمازم متبلور شده است، من نمازم را وقتی می خوانم که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو، من نمازم را پی تکبیرة الاحرام  علف می خوانم، پی قد قامت موج» POP  بابای ما نیست. وصله ی ناجور است به تن ما. یک اتفاق زودگذر است. ماندگار نیست. چون وصل نیست به سرچشمه ی ماندگاری. برکه ای است که زود می گندد. عامه پسند است و پر زرق و برق. توخالی است و پوشالی. POP راضی نه ارضامان نکرد. هیچ وقت هم نخواهد کرد. نمی چسبد به دل. نمی نشیند به دل.

من 3باره بی خیال همه ی «می گوید»ها و «می گویم»ها می شوم. یک راست می روم سراغ جعبه ی CDها. رندان مست شجریان را بر می دارم. می گذارم توی دستگاه پخش. چشم هایم را می بندم. عشق می کنم با تار و سه تار و سنتور و کمانچه و دف و نی و… مستان سلامت می کنند…

نویسنده که احساس منورالفکری می کند، تا می خواهد بنویسد یعنی تقابل سنت و مدرنیته؟! خواننده خسته از خواندن این گفت و نوشت طولانی خوابش می برد…